چهار آذرماه دیگر که بیاید، یک قرن از تولد آذر اندامی در محله ساغری‌سازان رشت می‌گذرد. حتما در آن روز اهل خانه و بعدها اهالی محله دختر کوچک را که می‌دیدند، گمان نمی‌کردند روزی برسد که به علت کارهای ماندگار آذر، نامش تا آسمان هم برود و روی یکی از حفره‌های سیاره ناهید ثبت شود. می‌نویسم حتما چون وقتی آذر مدرک سال نهم را از دبیرستان فروغ رشت گرفت، پدرش با ادامه تحصیل او مخالفت کرد و قرار شد برود دانشسرا و بعد هم مثل بیشتر زنان درس‌خوانده آن دوره معلم شود. همین‌طور هم شد. آذر سال ۱۳۲۴ از دانشسرا فارغ‌التحصیل و در سال ۱۳۲۵معلم شد اما معلم نماند و داستانش همین‌جا تمام نشد. چهار سال بعد به صورت متفرقه امتحان داد و دیپلم طبیعی گرفت و سال ۱۳۳۱ وارد دانشکده پزشکی تهران شد. شش سال بعد، آذر اندامی خانم دکتری بود که می‌خواست تخصص زنان و زایمان بگیرد اما پس از گرفتن تخصص، وارد انستیتو پاستور شد. کمی بعد به پاریس رفت تا مدرک باکتری‌شناسی بگیرد. تا اینجا هنوز هم می‌شد داستان آذر اندامی ساده باشد، داستان تلاش بدون وقفه زنی برای یاد گرفتن. هنوز این داستان خاص نشده بود تا شروع سال‌های وبا در ایران. در سال‌های ۱۳۴۲ تا ۱۳۴۵ خورشیدی بیماری شبه وبای التور در ایران و بسیاری دیگر از کشورها شیوع پیدا کرد. در آن شرایط، تنها راه پیش‌گیری، تزریق واکسن وبا قبل از ابتلا به بیماری بود و در آن زمان تنها مرکز تهیه واکسن در ایران انستیتو پاستور بود که تمام امکانات آن در اختیار آزمایشگاه میکرب‌شناسی قرار گرفت. کارکنان مرکز با ریاست آذر اندامی شروع به کار کردند و سرانجام، او توانست واکسن وبای التور را بسازد. اینجا بود که داستان همه تلاش‌های او معنایی بزرگ یافت، معنایی بیشتر از یک زن موفق یا تحصیل‌کرده بودن، معنایی به اندازه جلوگیری از مرگ و میر هزاران انسان در ایران و سایر کشورهایی که این واکسن را دریافت کردند.