خراسان/ عروس ۲۵ ساله ای که بعد از هفت سال زندگی در کنار خانواده همسرش، دست به جنایتی هولناک زد و مادرشوهر ۶۶ ساله اش را با ۷۰ ضربه چاقو به قتل رساند در بازسازی صحنه قتل، داشتن یک زندگی مستقل را انگیزه این اقدام وحشتناک اعلام کرد.
عروس جوانی که سوم مهر، مادرشوهرش را با واردآوردن حدود ۷۰ ضربه چاقو به قتل رسانده بود، درحالی که حلقه های فولادین قانون بر دستانش خودنمایی می کرد، مقابل منزل مسکونی اش از خودروی پلیس پیاده شد تا برای بازسازی صحنه جنایت، وارد حیاط ویلایی شود. او که بغض ندامت گلویش را می فشرد و از یادآوری خاطرات گذشته، اشک هایش جاری شده بود، نام همسرش را بر زبان راند تا به همراه او وارد پذیرایی طبقه اول شود، جایی که مادر او را به طرز فجیعی کشته بود اما همسر او در حیاط منتظر ایستاد و در افکار خود غرق شد.

عروس ۲۵ ساله گریه کنان پا به مکانی گذاشت که چند روز قبل حادثه ای تلخ و هولناک را در آن رقم زده بود. او در حالی که بسیار پشیمان بود و ادعا داشت اگر زمان به عقب بازمی گشت لحظه ای خشم خود را فرو می خورد تا این گونه رسوا نشود با اشاره قاضی ویژه قتل عمد مقابل دوربین قوه قضاییه قرار گرفت تا زوایای پنهان ماجرای قتل مادرشوهرش را تشریح کند.
 ابتدا کارآگاه منفرد (افسر پرونده) به بیان خلاصه ای از محتویات این پرونده جنایی پرداخت وبخشی از اعترافات صریح متهم در مراحل بازجویی را شرح داد ، سپس قاضی کاظم میرزایی با تفهیم مواد قانونی به عروس جوان، از او خواست مواظب اظهارات خود باشد و حقیقت ماجرا را بیان کند چرا که این اظهارات در مراحل دادرسی مورد استناد قضایی قرار می گیرد.

در ادامه بازسازی صحنه قتل، زن جوان با معرفی کامل خود به قاضی میرزایی گفت: از روزی که با همسرم ازدواج کردم به منزل مادرشوهرم نقل مکان کردیم و درطبقه دوم ساختمان آن ها در خیابان فدک  ساکن شدیم اما من از این موضوع ناراحت بودم و می خواستم زندگی مستقلی داشته باشم! به همین دلیل همواره به شوهرم گلایه می کردم که باید منزلی را در جای دیگری از شهر اجاره کند تا من زیر سایه مادرشوهر روزگار نگذرانم چرا که آن ها مرا به خاطر پدرم تحقیر می کردند. پدرم حدود ۱۰ سال قبل به اتهام قتل روانه زندان شد و همین ماجرا دستاویز آن ها برای سرزنش و تحقیر من بود! 

عروس ۲۵ ساله ادامه داد: از سوی دیگر من و مادرشوهرم نگاه مثبتی به یکدیگر نداشتیم و اختلافات ما هر روز بیشتر ریشه می دواند به گونه ای که دیگر نمی توانستم نیش و کنایه های او را تحمل کنم! 
همسرم نیز مدعی بود فعلا توان مالی برای اجاره یک منزل مسکونی را ندارد. به همین دلیل عقده های من انباشته می شد تا جایی که شب ها نمی توانستم به راحتی بخوابم و افکارم مغشوش بود. برای رهایی از این وضعیت قرص های اعصاب و روان استفاده می کردم تا شب ها خوابم ببرد. روز حادثه (سوم مهر) نیز تعدادی قرص خوردم و در حالی که حالت طبیعی نداشتم ناگهان تصمیم گرفتم مادر شوهرم را بترسانم. 
دخترم در منزل خودم (طبقه دوم) خواب بود که من چاقوی آشپزخانه را برداشتم و در حالی که تیغه آن را به قصد خودکشی به طرف خودم گرفته بودم ، از پله ها به طبقه پایین آمدم، مادرشوهرم که در آشپزخانه بود با ورود من به پذیرایی آمد و مقابلم قرار گرفت. دیگر نفهمیدم چه می کنم ، ابتدا ضربه ای به گردنش زدم و وقتی روی زمین افتاد ضربات پی در پی دیگر را هم فرود آوردم! بعد از این ماجرا به منزل خودم رفتم و دست خودم را زخمی کردم البته آن قدر گیج بودم که نفهمیدم دستم را بریده ام یا هنگام قتل مادرشوهرم زخمی شده است! خلاصه وقتی خواهر شوهرم  به خانه آمد، بی درنگ نقشه‌ای کشیدم و به او گفتم که پدرت با حالتی خشمگین به خانه بازگشت و مادرت را با ضربات چاقو کشت و سپس به من حمله کرد که دستم زخمی شد!

بعد از آن هم خواهرشوهرم موضوع را به دیگران و پلیس اطلاع داد که من دستگیر شدم. همسر این زن جوان نیز با ابراز تاسف از وقوع این جنایت وحشتناک گفت: من در یک فروشگاه مواد غذایی به عنوان فروشنده کار می کنم. وقتی خواهرم با من تماس گرفت بلافاصله خودم را به خانه رساندم که با پیکر غرق در خون مادرم روبه رو شدم ولی همسرم مدعی بود که پدرم او را کشته است تا این که ساعتی بعد با حضور قاضی میرزایی (قاضی ویژه قتل عمد) در محل مشخص شد که همسرم دست به این جنایت زده است ، صبح روز حادثه من منزلی را برای اجاره دیده بودم و با بنگاه دار قرار گذاشتم تا بعدازظهر برای عقد قرارداد اجاره به بنگاه بروم اما به خاطر این که سر کار بودم موضوع را به همسرم نگفتم و او از این که قرار است خانه مستقلی اجاره کنم اطلاعی نداشت، اگر فقط چند ساعت صبر می کرد و من به منزل می رسیدم این حادثه تلخ رخ نمی داد. مادرم زنده بود و دختر کوچکم نیز بی مادر نمی شد! حالا من در دو راهی سخت و عجیبی قرار دارم که نمی دانم چه کار کنم.

پس از پایان اعترافات و اظهارات عروس جوان، قاضی کاظم میرزایی در حالی دستور انتقال او به زندان را صادر کرد که با گریه فریاد می زد: «من همه را دوست داشتم اما می خواستم زندگی مستقلی داشته باشم!» و ..