شهرآرا آنلاین/ افراسیاب دختری به نام فرنگیس داشت. از آنجا که فرنگیس از همه نظر جزو خوبان در کاخ افراسیاب بود، سیاوش به گفته و نصیحت پیران گوش داد و با فرنگیس ازدواج کرد.
فرنگیس مهتر ز خوبان اوی / نبینی به گیتی چنان روی و موی
پس از ازدواج، افراسیاب منطقه وسیعی از توران‌زمین را به سیاوش سپرد و بعد از آن، به او اجازه داد به ایران بازگردد. سیاوش به همراه فرنگیس و جمعی از همراهان خود سفر را آغاز کرد در راه به منطقه‌ای رسید و شهری به نام سیاوش‌گرد ساخت. روزی افراسیاب برادرش، گرسیوز، را نزد سیاوش فرستاد تا از احوال او و فرنگیس آگاه شود. وقتی به سیاوش‌گرد رسید، زندگی آن ۲ و حال خوششان را دید، آتش حسد در دلش زبانه کشید. چون بازگشت، نزد افراسیاب بدگویی سیاوش را کرد که سیاوش قصد خیانت به تو را دارد. سرانجام افراسیاب به قصد جنگ با سیاوش راهی دیار او شد. جنگ را آغاز کرد اما سیاوش به یارانش اجازه نبرد نداد زیرا این کار را شکستن پیمان با افراسیاب می‌دانست. بسیار کشته و زخمی شدند. سیاوش نیز مجروح شد. فرنگیس که سیاوش را مجروح دید، بسیار شیون و ناله سر داد و رو به پدر، از وفاداری همسرش سخن راند و …
به کین سیاوش سیه پوشد آب / کند روز نفرین بر افراسیاب
غرور به افراسیاب اجازه نداد از تصمیمش بازگردد. دستور کشتن سیاوش را داد. او را کشان‌کشان بردند و سر از تنش جدا کردند. چون مرگ سیاوش را فرنگیس و اطرافیان دیدند، از بی‌گناه کشته شدن او گریه آغاز کردند.
همه بندگان موی کردند باز / فریگیس مشکین کمند دراز
فرنگیس از غم مرگ شوهر، افراسیاب را نفرین کرد.
به آواز بر جان افراسیاب / بنفرید با نرگس و گل پرآب
افراسیاب نیز فرمان داد دختر را آن‌چنان بزنند تا بچه در شکمش بمیرد. خبر به گوش پیران رسید. با شاه صحبت کرد که فرنگیس را به او سپارد و فرزند به دنیا آید، آن‌ وقت طفل را به افراسیاب تحویل می‌دهد تا هر چه تصمیم دارد انجام دهد. شاه قبول کرد. شبی پیران در خواب سیاوش را دید که مژده به دنیا آمدن کی‌خسرو را می‌دهد.
که روزی نوآیین و جشنی نو است / شب سور آزاده کی‌خسرو است
همسرش، گلشهر، را نزد فرنگیس فرستاد و او خبر زاده شدن پسر سیاوش را به پیران داد. پیران نیز با خود عهد بست اجازه ندهد افراسیاب بر این طفل ستمی کند. بچه را همراه با دایه به شبانی سپرد تا او را محافظت کنند. سال‌ها گذشت و کی‌خسرو به همراه فرنگیس به ایران رهسپار شدند. او در آنجا با یاری پهلوانان ایرانی به خون‌خواهی سیاوش لشکری آماده کرد. گرچه در این راه بسیار سختی دید، سرانجام خون شوهر فرنگیس پایمال نشد و افراسیاب کشته شد. از طرفی، فریبرز، یکی از پهلوانان ایران، از رستم خواست فرنگیس را برای او خواستگاری کند. فرنگیس که به شوهر خود وفادار بود، قبول نکرد اما چون رستم نزد ایرانیان فردی مهم بود، سخن رستم را پذیرفت و با فریبرز ازدواج کرد.
نفیسه زمانی کارشناس ارشد پژوهش هنر