1403/02/13

بیا نی نی

سایتی برای نی نی ها و مامانا

پیام فیس‌بوکی خانم همسایه یک جامعه را تکان داد؛ این خوک کثیف رو سلاخی کردم

پیام فیس‌بوکی خانم همسایه یک جامعه را تکان داد؛ این خوک کثیف رو سلاخی کردم

ماجرا با تماس دختر جوانی با پلیس شروع شد؛ او گفته بود فیس‌بوک خانم همسایه را چک کرده که در آن نوشته شده: «این خوک کثیف رو سلاخی کردم و به دخترش…». در خانه همسایه بسته و خودروی همسایه جلوی در پارک شده بود. اهالی محل به‌ این دلیل نگران بودندکه این زن، مادری تنها بود که با دخترک مریضش زندگی می‌کرد. دختری که مبتلا به انواع بیماری‌ها بود و نمی‌توانست از خودش مراقبت کند. این مادر و دختر چهره‌های محبوب و الهام‌بخش شهر بودند که بارها فیلم زندگی‌شان از شبکه‌های محلی پخش شده بود، اما حالا کسی در اکانت فیس‌بوک مدعی شده بود مادر را به‌قتل رسانده و به دختر بیمارش تعرض کرده است. پلیس از راه رسید و در ادامه یکی از تلخ‌ترین، پرحاشیه‌ترین و عجیب‌ترین پرونده‌های تاریخ رقم خورد.

شخصیت‌های این ماجرای باورنکردنی

شخصیت اصلی: دی‌دی بلینچارد

زنی میان سال که در عین فقر بسیار سخاوتمند و دوست‌داشتنی بود به طوری که همه اهالی محل و حتی شهر دوستش داشتند. او به تنهایی از دخترش جیپسی که مبتلا به سرطان، کم‌توانی ذهنی، دیستروفی ماهیچه‌ای و… بود، نگهداری می‌کرد. جیپسی انواع حساسیت‌ها را داشت و نمی‌توانست راه برود، غذا بخورد و مثل بقیه عادی زندگی کند، اما دی‌دی به‌رغم آن‌که فقیر و تنها بود، همیشه لبریز از امید و لبخند بود؛ اهالی را دورهم جمع می‌کرد و روی دیوار خانه‌اش با کمک دیتاپروجکشن برای بچه‌های فقیر که نمی‌توانستند سینما بروند فیلم پخش می‌کرد. طی برنامه‌هایی که برای محله برگزار می‌کرد، خیلی‌ها از طریق صندوقی که او برای درمان دخترش ایجاد کرده بود کمک مالی می‌کردند. بعد از توفان کاترینا بی‌خانمان شده بود و یک موسسه خیریه در ایالت میسوری خانه‌ای برای زندگی او و دخترش در اختیارشان قرار داده بود. او هیچ حمایتی از سمت خانواده خودش و شوهرش نداشت. پدرش فرزندش را اذیت می‌کرد. شوهر سابقش هم هیچ مسئولیتی در قبال دختر بیمارش قبول نمی‌کرد و او به‌تنهایی باید بار دشوار این زندگی را به‌دوش می‌کشید. همه از این که چطور دختری با این حجم از انواع بیماری زنده مانده و زندگی سرشار از امید دارد، متعجب بودند. خیریه‌ها هم به این مادر و دختر توجه و کمک می‌کردند.

شخصیت دوم: جیپسی رُز

دختر نوجوانی که پدر و پدربزرگش او را طرد کردند. پدرش در کودکی مدام کم‌توانی ذهنی و جسمی او را مسخره می کرد. مدارک پزشکی‌اش در توفان کاترینا از بین رفته و با هر اتفاق ساده‌ای مثل خوردن نوشابه، سرماخوردگی و… تا یک قدمی مرگ می‌رود. مادرش می‌گوید ذهن او اندازه یک بچه ۷ ساله است. به‌خاطر انواع بیماری‌ها به مدرسه نرفته و در خانه کمی آموزش دیده است. صدای بچه‌گانه‌ای دارد، همیشه کچل است، دندان‌هایش خراب است و بدون کپسول اکسیژن نمی‌تواند زندگی کند. از چند سرطان ترسناک جان سالم به‌در برده اما نمی‌تواند بدون مراقبت‌های مادر زنده بماند. مادری که تمام زندگی‌اش را وقف او کرده است و هر روز با او در بیمارستان و مکان های دیگر حضور دارد. علاوه بر انواع مشکلات ذهنی و جسمی، چون از اجتماع دور بوده، هوش هیجانی پایینی دارد و مادرش دی‌دی یک تنه او را بزرگ کرده است.

فاجعه بزرگ در راه است…

ژوئن ۲۰۱۵، زمانی که جیپسی ۲۳ ساله بود، استاتوسی در فیس‌بوک دی‌دی باعث نگرانی همسایه‌ها شد، در این استاتوس نوشته شده بود: «من اون خوک رو سلاخی کردم و به دخترش…»، همسایه‌ها که دیدند ون معروف دی‌دی که با کمک آن جیپسی را به بیمارستان و جاهای دیگر می‌برد جلوی خانه است به ماجرا مشکوک شدند و با پلیس تماس گرفتند. پلیس چون مجوز ورود نداشت از همسایه ها یعنی لیزی و مِل خواست وارد خانه شوند، اما در جست‌وجوی اول چیزی پیدا نشد. همه نگران این مادر و دختر بودند. کم کم مجوز پلیس هم رسید و آن‌ها وارد شدند تا این‌که در طبقه بالا با جسد غرق در خون دی‌دی مواجه شدند، اما هیچ خبری از جیپسی نبود. نگرانی‌ها درباره جیپسی به‌خاطر وضعیت جسمانی او زیاد بود تا این‌که لیزی دوست و همسایه جیپسی به پلیس گفت جیپسی مدتی است به مرد جوانی به‌نام نیکلاس علاقه‌مند شده و به‌صورت مجازی با او در ارتباط است. او ادامه دادهمیشه متعجب بوده که چرا یک پسر از شهری دیگر به جیپسی علاقه‌مند شده است. پلیس در مدت کوتاهی این پسر را پیدا کرد و در کمال تعجب جیپسی هم در همان شهر و همان خانه با نیکلاس بود، اما نه در وضعیتی که همه انتظار داشتند.

شوک بزرگ در راه است

پلیس در کمال تعجب جیپسی را درحالی پیدا کرد که روی پاهایش ایستاده بود و هیچ بیماری خاصی نداشت، بدون کپسول اکسیژن، بدون مصرف دارو، بدون ویلچر و…، این‌جا بود که پلیس، همسایه‌ها و تمام کسانی که جیپسی و دی‌دی را می‌شناختند در بهت فرو رفتند؛ حتی راد پدر جیپسی. آن جا معلوم شد پشت پرده قتل دی دی، خود جیپسی بوده که از پسر مورد علاقه اش استفاده کرده بود و بعد هم برای رد گم کردن آن استاتوس را در فیس بوک دی‌دی منتشر کرده بودند. راد وقتی ۱۷ سال داشت، صاحب جیپسی شده بود، اما خیلی سریع از دی‌دی جدا شده و در شهر دیگری ازدواج کرده بود. در تمام این مدت دی‌دی کمک‌های مالی زیادی از راد برای بزرگ کردن و درمان جیپسی می‌گرفت؛ درحالی‌که مانع از دیدار او و دخترش شده بود و به دروغ او را فردی بدون مسئولیت پذیری معرفی  می کرد.

دروغی که ۲۳ سال طول کشید

دی‌دی از سه ماهگی جیپسی، به راد و دیگران گفته بود که او مریض است. مشکل کروموزومی دارد و هر روز یک علامت جدید از بیماری در او پیدا می‌کرد. دی‌دی که زمانی دستیار پزشک بود به‌خاطر معلومات و دایره‌واژگانش به‌خوبی می‌توانست با بیان اصطلاحات پزشکی و رفتارهای مادرانه، هر پزشکی را متقاعد کند که دخترش بیمار است. حتی گاهی خودش نسخه تقلبی برای دی‌دی می‌گرفت و برای ۲۳ سال، بدون آن‌که یک روز دخترش را برای مدرسه یا چیز دیگری از خودش دور کند او را تحت درمان برای بیماری‌هایی قرار می‌داد که اصلاً به آن‌ها مبتلا نبود. او عکس‌هایی را از خانه‌ای ویران بر اثر توفان کاترینا به دیگران نشان می‌داد و مدام ترحم می‌خرید. دی‌دی مدعی بود زندگی و تمام مدارک پزشکی‌شان در توفان از بین رفته است. او برای مراقبت شبانه‌روزی از دخترش که مدعی بود مبتلا به انواع بیماری‌هاست، مورد توجه و حمایت خیریه‌ها، رسانه‌ها و همسایه‌ها بود و توانسته بود در این زمان طولانی همه، حتی خود جیپسی را گول بزند.

عمق دروغ‌گویی دی‌دی

اولین واکنش راد پدر جیپسی و همسرش با شنیدن خبر قتل دی‌دی این بود که چطور بدون او می‌توانند از جیپسی نگهداری کنند؟ درحالی‌که جیپسی در حقیقت حکم یک زندانی را برای مادرش داشت. وقتی جیپسی با پسر مورد علاقه‌اش نیکلاس دستگیر شد، فکر می‌کرد ۱۹ سال دارد، او سال‌ها در دنیایی که مادرش برایش ساخته بود، زندگی می‌کرد به طوری‌که باورش شده بود سرطان دارد، اما می‌دانست می‌تواند راه برود، به شکر و خیلی چیزهای دیگر حساسیت ندارد، خبر داشت که لازم نیست همیشه با سرنگ غذا بخورد و برای همین شب‌ها که مادرش خواب بود در خانه راه می‌رفت و شکلات و نوشابه می‌خورد و از لپ‌تاپ مادرش استفاده می‌کرد.

چرا و چطور دی‌دی دروغ گفته بود؟

به‌نظر می‌رسد دی‌دی دچار سندروم مونشهاوزن نیابتی بود. فرد مبتلا به سندروم مونشهاوزن به دلایلی مثل باور قلبی، خرید ترحم و… به همه و حتی خودش می‌قبولاند که به‌شدت بیمار است، اما در مونشهاوزن نیابتی، فرد چنین رفتاری را به همسر، فرزند یا دیگران تحمیل می‌کند به طوری که ممکن است کم‌کم خودش و آن‌فرد باور کنند پای بیماری‌های لاعلاجی درمیان است ولی دی‌دی عجیب‌ترین فردی است که مرتکب این رفتار شده، چون ۲۳ سال موفق شده با تغییر منزل، تغییر هویت، خوب دروغ گفتن و حتی تغییر شهر، کاری کند که همه داستان او را باور کنند.

چرا هیچ‌کس شک نکرد؟

در تمام این سال‌ها دکترهای زیادی بودند که بیمار نبودن جیپسی را تشخیص دادند، اما چون مبنای کار پزشک اطمینان به صحت ادعای بیمار و همراهان اوست دلیلی نمی‌دیدند که تصور کنند مادری با این رفتار در حال شکنجه فرزندش باشد. آن‌ها بارها جیپسی را آزمایش می‌کردند اما هیچ‌وقت نفهمیدند چرا به‌رغم سلامت کودک، مادرش درمان‌ها را ادامه می‌دهد. در این بین دو نفر به‌ دی‌دی مشکوک شدند. یک پزشک فهمید که ممکن است دی‌دی مبتلا به این سندروم باشد اما کسی با او همکاری نکرد و نفر دیگر هم که به اوضاع مشکوک بود از پلیس و انجمن حمایت از کودکان کمک خواست، اما رفتار متقاعدکننده دی‌دی که انگار با فداکاری در شرایط سخت از جیپسی مراقبت می‌کرد، باعث شد گیر نیفتد. راد هم صرفاً به کمک مالی بسنده می‌کرد و هیچ پزشکی هم شک‌هایش را با او در میان نگذاشت. بنابراین تمام مسیرها برای کشف حقیقت مسدود بود.

چرا جیپسی مقاومت نمی‌کرد؟

او از دوران نوزادی درگیر این ماجرا بوده و با آن بزرگ شده بود. در مراحلی از چنین سندرومی، فرد قربانی به دلایلی مثل عادت، جلب رضایت یا رابطه عاطفی، حاضر به همکاری است و اگر مثل جیپسی از وقتی چشم باز کرده با آن دست و پنجه نرم کند نمی‌تواند راحت از آن خارج شود. جیپسی از دوران نوجوانی تا حدی به ماجرا شک کرده بود، به خصوص این که از سال ۲۰۰۷ و با نظر یک پزشک اعصاب فهمیده بود که می‌تواند راه برود و لازم نیست همیشه روی ویلچر باشد اما فقط یک‌بار در ۱۷ سالگی فرار کرد که هیچ‌کدام از همسایه‌ها متوجه ماجرا نشدند و بعد هم دی‌دی با او برخورد کرد. او درس نخوانده بود، اجازه استفاده از اینترنت را نداشت و تمام کارهایش را یواشکی انجام می‌داد تا این‌که در ۲۳ سالگی، از نیکلاس خواست مادرش را به‌قتل برساند. بعد از قتل مادر،  با ۴ هزار دلار پول نقدی که راد به دی‌دی داده بود، آن‌هابه شهر محل زندگی نیکلاس فرار کردند.

آیا جیپسی هم فریبکار بود؟

خیلی‌ها معتقد بودند جیپسی قربانی دی‌دی نبود و خودش در این فریبکاری بزرگ همدست بود. خیلی‌ها هم معتقد بودند او کاری از دستش برنمی‌آمد. خود جیپسی در مصاحبه‌هایش می‌گوید قصد فریب دیگران را نداشته چون تنها چیزی که بیشتر از بقیه می‌دانست این بود که می‌تواند راه برود و غذا بخورد، اما درباره سالم بودن و مبتلا نبودن به سرطان‌ها اطلاعی نداشته است. بسیاری هم راد را جزو متهمان می‌دانستند، اما او معتقد بود وقتی همیشه حمایت مالی داشته، امکان ندارد در این کلاهبرداری بزرگ مشارکت داشته باشد. حجم واکنش‌ها و تحلیل‌ها در فضای مجازی چنان بالا بود که حتی به راهروهای دادگاه جیپسی و نیکلاس هم رسید. آن‌دو به قتل عمد متهم شدند؛ جیپسی ۱۰ سال زندان و نیکلاس حبس ابد. چرایی دخالت مستقیم و غیرپیچیده نیکلاس در ماجرا هنوز محل ابهام است، اما چیزی که مسلم است جیپسی با کمک وکیل تسخیری‌اش همان اول اتهام را پذیرفت و قاضی هم حداقل حکم برای مشارکت در قتل یعنی ۱۰ سال را صادر کرد که حدود دو سال دیگر تمام می‌شود.

جیپسی در زندان

جیپسی در این هشت سال در زندان مشغول نوشتن کتاب زندگی‌اش بوده، مستندی معروف درباره‌اش ساخته شده و حتی بعد از پخش آن به پسری که بیرون از زندان عاشقش شده قول ازدواج داده است. او از هیچ‌کدام از پزشک‌ها بابت تشخیص‌های‌شان شکایت نکرد و برخلاف همه که به‌خاطر وضعیت غذا و نگهداری در زندان لاغرتر می‌شوند چاق شد و معتقد است در زندان احساس آزادی بیشتری می‌کند.

 

درباره سندروم مونشهاوزن

 بیشتر بدانید

جیپسی از دوران نوزادی قربانی رفتار مادرش بود، اما مبتلا به سندروم مونشهاوزن نبود. دی‌دی هم که کشته شده و کسی به او برای بررسی بیشتر دسترسی نداشت، اما مهم‌ترین حدسی که درباره علت رفتار او زده می‌شود، ابتلا به همین سندروم اما به صورت نیابتی است؛ یعنی تحمیل این تظاهر بزرگ به دیگری. در این سندروم شخص علایم و چیزهایی را به خودش یا فرد دیگر تحمیل می‌کند بدون آن‌که درگیرش باشند. شخص هیچ‌وقت به ساختگی بودن رفتارش اعتراف نمی‌کند. تشخیص آن دشوار است، چون ممکن است فرد صرفاً تمارض کند و واقعاً مبتلا به این سندروم نباشد که امکان درمانش هم سخت می‌شود. عزت‌نفس پایین می‌تواند یکی از زمینه‌های ابتلا باشد. انگیزه هم سود مالی و کلاهبرداری صرف نیست و خرید توجه و ترحم هم وجود دارد. اگر فرد در معرض اسامی بیماری‌ها و علایم باشد، مثل دی‌دی که مدتی دستیار پزشک بوده، احتمال ابتلایش قوی‌تر و فرورفتن‌اش در نقش جدی‌تر می‌شود و در نهایت افراد ۲۰ تا ۴۰ ساله بیشتر به آن مبتلا می‌شوند. درست وقتی که دی‌دی در ۲۴ سالگی با رفتن راد تنها می‌شود و باید نوزادی را بزرگ کند.

 

اگر می‌خواهید درباره این اتفاق بیشتر بدانید

مینی‌سریال The act با محوریت همین ماجرا و البته کمی دراماتیزه کردن وقایع ساخته شده است. سریالی که نقدهای مثبتی هم گرفت و با حضور جیپسی و دی‌دی در ایالت میزوری داستانش شروع می‌شود.  جویی کینگ بازیگر جوانی که نقش جیپسی را بازی می‌کرد برای این نقش نامزد جایزه اِمی شد اما جیپسی از این نقش‌آفرینی و درکل سریال استقبال نکرد چون معتقد بود تصویر ناخوشایندی از او ارائه شده، به همین دلیل هیچ‌وقت با عوامل آن هم دیدار نکرد تا به‌نوعی باعث تایید محتوا نشود. مستند «مامان مرده عزیزم» هم برپایه این اتفاق از شبکه HBO پخش شد که جیپسی آن‌را واقعی‌تر می‌داند. بعد از پخش این مستند و به‌رغم این‌که نیکلاس گودجان به‌خاطر جیپسی به حبس ابد محکوم شده بود، فردی به‌صورت مکاتبه‌ای با جیپسی در ارتباط بود و قرار شد بعد از آزادی او ازدواج کنند. میچل دیان روزنامه‌نگاری است که گفت‌وگویی اختصاصی با جیپسی داشته و مقالات او منبع بخش زیادی از آثاری است که حول این موضوع کار شده است. پادکست «چنل بی» هم جزو منابع فارسی بود که ما در تهیه این پرونده علاوه بر دیگر منابع از آن کمک گرفتیم.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *