در ستایش «خانه» در این روزهای خانهنشینی
خراسان/ چند وقتی میشود که کرونا مهمان ناخوانده جهان ما شده است؟ دقیقاش را نمیدانم اما خوب میدانم که از آن روز تا به حال، مادربزرگم پا از خانه بیرون نگذاشته است، مگر چند بار برای موارد ضروری. چند وقت پیش که با او تماس گرفته بودم، پرسیدم: «مامانجون! خسته نشدی اینقدر توی خونه بودی؟ ان شاءا… به زودی واکسن میزنی و میتونی از خونه بیای بیرون». مادربزرگ گفت: «نه مادرجون؛ اصلا ناراحت نیستم از این که توی خونهام. کجا بهتر از خونه خود آدم؟ خدا نکنه یه وقت بلایی به سر آدم بیاد که آدم نتونه توی خونه خودش باشه. شماها یادتون نمیاد، اون زمان که تهران بمباران بود، مجبور بودیم بریم اطراف تهران هر روز یه جا آواره باشیم تا جون خودمون رو حفظ کنیم. اون روزها که دور از خونهمون بودیم، روزهای خیلی سختی بود و الا تو خونه که به آدم سخت نمیگذره!»
خاطرهای از شبهایی که زلزله میآمد
جواب مادربزرگ مرا به فکر فرو برد. یاد کودکیام افتادم که بعد از تجربه یک زلزله شدید، چند شبانه روز آواره بودیم. پشت سر هم پس لرزه میآمد و ما میترسیدیم به خانه آپارتمانی خودمان که طبقه نهم یک آپارتمان ۱۰طبقه بود، بازگردیم. اگر پس لرزه شدیدی میآمد، چطور میتوانستیم خودمان را از طبقه نهم یک آپارتمان قدیمی نجات دهیم؟ چند شب در ساختمانی که به خیال خودمان امنتر بود به سر بردیم، با خیل مردمی که مثل خودمان ترسیده و مضطرب بودند. اما در نهایت چه شد؟ همهمان آن قدر از «بیخانه»بودن در عذاب بودیم که کم کم ترس را کنار گذاشتیم و به خانههایمان بازگشتیم، ترجیح دادیم پس لرزههای پی در پی را در خانههای ناامن خودمان تاب بیاوریم و در عوض در «خانه خودمان» باشیم.
خانه چیز عجیبی است…
خدا نکند که جنگ، سیل، زلزله یا هرچیز دیگری انسان را «بیخانه» کند. درد دور بودن از خانه را فقط کسی میفهمد که طعمش را چشیده باشد. چقدر روزها را شمردیم برای به پایان رسیدن محدودیتها؟ چقدر نفرین فرستادیم به کرونا که خانه نشینمان کرده است؟ بله، این که مدام در خانه باشیم سختیهای خاص خودش را دارد اما از آن سختتر شاید این باشد که به هر دلیلی، نتوانیم در خانه خودمان باشیم. خانه همان تکهای از زمین است که ما فرمانروایش هستیم، درو دیوارش را همان شکلی میکنیم که خودمان دوست داریم، ریتم زندگی را در آن به همان گونهای در میآوریم که خودمان میپسندیم، جایی که رنگ و بوی خودمان را دارد، جایی که خاطره زیستن ما در این دنیا بر گوشه و کنارش نقش بسته است. خانه همان جاست که در آن خانوادهای داریم، کسانی که دوستمان دارند و دوستشان داریم. شاید خانه همان «بهشت» ماست که نادیده میگیریمش، که سبک میشماریمش، مگر روزی که آن را از دست بدهیم… .
نویسنده : زهرا وافر | کارشناس ارشد روان شناسی بالینی