چرا باید با کودکان شاهنامه بخوانیم؟
فرهنگ ملی در ایران در طول تاریخ استمرار داشته و آسیب های بزرگ مانع از تداوم تاریخی آن نبوده است، اما پس از جنبش مشروطه و نوگرایی اندیشه و تقابل سنت و مدرنیسم تداوم فرهنگی ایران با موانع جدی روبرو شد. غرب چنان جذاب نمود که همه ی ارزش های فرهنگی ایرانی را می توانست تضعیف کند.
جواد رنجبر درخشیلر (شاهنامه پژوه) در عصر ایران نوشت:
وقت سخن گفتن درباره شاهنامه ضرورت شاهنامه خوانی به مثابه آیین ایرانی بودن به آسانی فهمیده می شود و همچنین ضرورت آموزش شاهنامه به کودکان، اما در هر دو، چگونگی کار و یافتن بهترین روش، نیاز به بررسی های کارشناسانه دقیق دارد. بنا بر این پرسش اصلی این است که چگونه شاهنامه را به کودکان بیاموزیم؟
در پی یافتن پاسخ، کارهای انجام شده در حوزه ی آموزش شاهنامه به کودکان را بررسیدم که نتیجه چندان خوشایند نبود. در فرهنگ ما کودکان معمولا کم اهمیت تلقی می شوند و هر چند وضعیت امروز کودکان بهتر از گذشته است، اما هنوز برخی افراد تصور می کنند کودکان را به آسانی می توان فریفت و یا درباره ی غذا یا لباس یا خواسته های آنان دروغ گفت؛ چون بچه ها که متوجه نمی شوند!
این کژفهمی در آموزش شاهنامه هم نفوذ کرده و متاسفانه نتیجه ی بررسی صدها کتاب کودک شاهنامه به طور خلاصه این است: این کتاب ها نه ربطی به شاهنامه دارد و نه آثار تربیتی و فرهنگی مفیدی می تواند داشته باشد.
آموزش شاهنامه به کودکان جزو سخت ترین و پیچیده ترین موضوعات شاهنامه پژوهی است. درست تر آنکه آموزش شاهنامه به کودکان امری میان رشته ای است. برای آموزش شاهنامه به کودکان نخست باید شاهنامه را کامل و خوب فهمید، سپس کودکان را، و چون آموزش شاهنامه به کودکان تفننی نیست، باید بر اساس آن به حل مشکلات فرهنگی جامعه هم توجه کرد.
شاهنامه نماد ملی است و می تواند بسیاری از معضلات فرهنگی را از طریق تاثیر در فکر و فرهنگ و ساختن انسان هایی بهتر برطرف کند.
در سال ۱۳۹۷ به جمع بندیی درباره ی آموزش شاهنامه به کودکان رسیدم که نامش را گذاشتم: «با کودکان شاهنامه بخوانیم.»
هدف این طرح آموزش شاهنامه به کودکان است، اما افزون بر آن به روابط بین نسلی و عواقب گسیختگی فرهنگی نسل ها هم توجه دارد. بنا بر این در طرح «با کودکان شاهنامه بخوانیم» مادران و پدران شاهنامه را به درستی فرامی گیرند، سپس آن را به زبان کودکی به کودکان یاد می دهند.
در آغاز کار، آموزش شاهنامه به مادران و پدران و فرزندان به طور همزمان در دو کلاس جدا انجام می شد. برای مادران و پدران من داستانی از شاهنامه را می خواندم و شرح می دادم. همزمان مربی کودک در کلاس همسایه همان داستان را به زبان کودکی به کودکان یاد می داد. بعد از کلاس گفتگو بر سر داستان و شخصیت ها بین مادران و پدران و فرزندان در می گرفت، هم شاهنامه یاد می گرفتند و هم موضوعی جالب و جذاب برای گفتگو پیدا شده بود و یکی از اهداف مهم این طرح که ایرانی تر کردن زبان کودکان است به دست می آمد.
در اینجا منظور از زبان صورت بندی اندیشه و به کار بردن واژگان پارسی است. از نخستین رویارویی شیفته وار ایرانیان با غرب زبان ما گرایش بیمارگونه ای به غرب پیدا کرده است. نه تنها بسیاری از واژگان از زبان های غربی وارد زبان ما شده، بلکه صورت بندی اندیشه و گزاره ها نیز شکل غربی به خود گرفته است. ساده ترین مثال رواج یافتن عبارت «تاکسی گرفتن» یا «دوش گرفتن» است ولی در این حد باقی نمی ماند و کم کم به سطوح پیچیده تری از اندیشه می رسد تا جایی که گاه خدا و دین و تاریخ خود را به چشم غربی می بینیم و می شناسیم.
این وضعیت نابهنجار اما کاملا طبیعی است، چون تقریبا هیچ تلاشی جدی برای آموزش فرهنگ ملی به کودکان وجود ندارد. نه در خانواده ها و نه در مدرسه ها. برعکس، هزاران فیلم و نماد و عروسک از فرهنگ غربی وجود دارد که به آسانی یافته و خریده می شود. اما هیچ عروسک و فیلم و نمادی از فرهنگ ملی در دسترس نیست. با کودکان شاهنامه بخوانیم طرحی است که می تواند بخشی از خلأ را پر کند.
برای رسیدن سریع تر به هدف، طرح اولیه را بر اساس تجربه های به دست آمده تغییر دادم. مربی کودک از فرایند آموزشی حذف شد و مادر و پدر نقش اصلی را بر عهده گرفتند. در واقع کلاس کودکان حذف شد و مادر و پدر با آموختن شاهنامه در کلاس ویژه ی خود داستان ها را برای کودکان تعریف می کنند. این گونه ی آموزش سنخیتی بیشتر با ماهیت و اهداف طرح دارد.
با کودکان شاهنامه بخوانیم بر اندیشه درباره ی فرهنگ ملی و مطالعاتی درباره ی روان شناسی کودکان و تجربه عملی آموزش شاهنامه به مربیان کودک و مادران و پدران استوار است.
این طرح آغاز راهی دشوار و دراز است. بی تردید روش هایی بهتر از آن هم می توان برای آموزش شاهنامه به کودکان یافت، اما به هر حال کار باید آغاز می شد و نمی توان تا ابد منتظر به دست آمدن بهترین ها ماند. بهترین در فرایندی تدریجی و با هم فکری و همکاری و انباشت تجربه ها به دست می آید. امیدوارم استادان بزرگوار و دوستان عزیز با نقدهای روشنگر خود در راه تکمیل این بحث گام بگذارند.
مبانی
پرسش مهم و بنیادین در مواجهه با طرح «با کودکان شاهنامه بخوانیم» این است: چرا باید به کودکان شاهنامه بیاموزیم؟ تا پاسخ این پرسش به درستی داده نشود راه گفتگو برای فهم بهتر فرهنگی باز نخواهد شد. چگونه آموزش دادن بحثی دیگر است که بر مبنای چرایی پیش می رود.
پرسش های فرعی بسیاری در ذیل پرسش اصلی می توان مطرح کرد: چرا متون دیگر ادب پارسی را به کودکان آموزش ندهیم؟ چرا به جای متنی ادبی متون علمی را به کودکان یاد ندهیم؟
پاسخ ساده و اولیه این است که شاهنامه حماسه ی ملی ما ایرانیان و متن هویت ملی ماست. می توان متون دیگر ادب پارسی از جمله گلستان و بوستان سعدی را هم به کودکان آموزش داد. گلستان و بوستان هر چند مضامین بسیار متعالی دارند و می توانند به رشد فکری و فرهنگی کودکان کمکی شایان بکنند اما در مقایسه با شاهنامه کم تر به تحکیم انگاره های هویتی کمک می کنند. کتاب هایی مانند مثنوی مولوی و یا خمسه ی نظامی هم تناسبی با دنیای کودکی ندارند.
پرسش دیگری که طرح کردنی این که چرا متنی جدید را برای آموزش شاهنامه به کودکان انتخاب نکنیم؟ پاسخ روشن است. هیچ متنی در صد سال گذشته نوشته نشده است که جامع، ملی، اخلاق گرا، داستان گو و خردگرا باشد. هر متنی در حوزه ای خاص دارای اعتبار و اهمیت است. اما فقط شاهنامه کتابی است که هم ملی است و هم از نظر ادبی و زبانی در اوج است. آموزش شاهنامه هم به هویت و ارتقای فرهنگ ملی می انجامد و هم زبان و دستگاه استدلالی کودکان را به بهترین شکل می سازد.
وقتی پاسخ پرسش بنیادین را می دهیم پرسش دیگری مطرح می شود و آن پرسش از چرایی آموزش متونی خاص به کودکان است. بهتر نیست کودکان را به حال خود بگذاریم؟ این پرسش را بارها از افراد مختلف شنیده ام. فرهنگ، اهمیت فرهنگ و اهمیت انتقال فرهنگی در این پرسش مفقود است.
انسان موجودی فرهنگی است و تقریبا تمام ابعاد زندگی او با فرهنگ معنا می یابد. سیاست، اقتصاد، سلاح، و حتی طبیعت و دنیای وحش همراه با فرهنگ ابعاد انسانی می یابد. فرهنگ نگاه انسان به جهان را تبیین و تحکیم می کند. فرهنگ انباشتنی هم هست و با سیر طبیعی عمر انسان و گذر زمان متحول و عموما کامل می شود. در تمام جوامع انسانی فرهنگ مولفه ای مهم و تعیین کننده است. حتی در پیچیده ترین تکنولوژی ها، زیبایی شناسی طراحی و نام گذاری و تبلیغات، عناصر فرهنگی هستند و بدون آن تکنولوژی بی معناست.
در ایران اهمیت فرهنگ مضاعف است. دلیل اصلی این ویژگی ابتنای ایران بر عنصر پایدار فرهنگی است. ایرانیان هزاران سال است که فرهنگ ایرانشهری را ساخته و پرداخته و توانسته اند آن را به صورت تقریبا خطی تا کنون حفظ کنند. بنا بر این فرهنگ تنها دارایی ارزشمند ما در جهان است. دیگر دارایی هایمان به اندازه فرهنگ اهمیت ندارد. از دست دادن فرهنگ از دست دادن همه ی موجودیت ماست. اگر فرهنگ را از دست بدهیم دیگر هیچ چیز نداریم. فرهنگ ایرانشهری جزو میراث بشری نیز هست. قدمت، پیچیدگی و ارزش های موزون آن که در هزاران کتاب پارسی در گونه های مختلف ادبی صورت بندی شده است بخشی مهم از تمدن بشری است. دست کم از نظر قدمت و انبوهی آثار فرهنگ ایرانشهری جزو فرهنگ های بی رقیب جهان است.
فرهنگ ملی در ایران در طول تاریخ استمرار داشته و آسیب های بزرگ مانع از تداوم تاریخی آن نبوده است، اما پس از جنبش مشروطه و نوگرایی اندیشه و تقابل سنت و مدرنیسم تداوم فرهنگی ایران با موانع جدی روبرو شد. غرب چنان جذاب نمود که همه ی ارزش های فرهنگی ایرانی را می توانست تضعیف کند. همچنین عده ای از روشنفکران مشروطه در کارآمدی و تاثیرات فرهنگ ایرانی دچار تردید شدند. فرهنگ ملی که در برابر حمله یونانی و عرب و مغول ایستاده بود در برابر غرب خود را باخت و پایداری فرهنگی سست شد. بر این اساس مساله ی اصلی فرهنگی ما چگونه تعامل کردن فرهنگی با غرب است. حریف قدر ما غرب و تاثیر درست یا نادرست آن در گروه های مختلف سیاسی است، دیگر فرهنگ ها امتحان خود را در برابر فرهنگ ایرانی داده اند.
با کودکان شاهنامه بخوانیم تلاشی فرهنگی برای حفظ تداوم فرهنگ ایرانشهری است. کودکان امروز از تربیت فرهنگی قرن های پیشین سخت محروم اند و خلأ فرهنگ ملی، آنها را به طور طبیعی به فرهنگ غرب سوق می دهد. تربیت فرهنگی در قرن های گذشته بخشی از زندگی روزمره ی انسان ها بود. هر انسان سنتی در دل آیین ها و فرهنگ ملی زاده می شد، کار و ازدواج و تولید مثل می کرد و در نهایت طبق آیین هایی مشخص به خاک سپرده می شد. در زندگی سنتی گریزی از فرهنگ نبود. به عبارت بهتر زندگی در خارج از فرهنگ معنایی نداشت. انسان مدرن دو گریزگاه از فرهنگ دارد: نخست فهم درست یا نادرست از آزادی و فردیت و دوم تکنولوژی و صنعت.
انسان مدرن حتی در فرودست ترین موضع فکری و اقتصادی فهمی از آزادی دارد و گاه به شکلی اغراق آمیز آن را برای اعتراض یا اثبات حقانیت خود پیش می کشد. در این غوغای آزادی خواهی فرهنگ هم همانند هر چهارچوب دیگر ممکن است نابود شود. انسان مدرن به صنعت و فناوری ایمانی راسخ دارد. صنعت (تولید انبوه) برخلاف تولید دستی سنتی با فرهنگ میانه ای ندارد؛ به ویژه در مراحل آغازین توسعه صنعتی.
فناوری برای برخی افراد جای فرهنگ را می گیرد و خودآگاهی فرهنگی در برابر دانش فنی تولید و مهارت بازاریابی رنگ می بازد. با این فرض برنامه های فرهنگی برای انسان مدرن کاملا ضروری است و شاید اگر رشته فرهنگی بشر در این زمان گسسته شود به سختی بتوان آن را در آینده ترمیم کرد.
این ضرورت جهانی در ایران واجب عینی است. ژئوپلتیک ایران، قدرت و گستره ی جغرافیایی ایران در طول تاریخ و توازن قوای بین المللی به ضرر ایران سه مولفه ی بنیادین در تفوق فرهنگ در هویت و امنیت ملی در ایران است.
اهداف
هدف اصلی از آموزش شاهنامه به کودکان ارتقای فهم فرهنگی کودکان است. همان طور که در مبانی طرح عرض کردم، فرهنگ ویژگی برجسته انسان است و دشنام بی فرهنگی واقعیتی است برآمده از جدایی انسان و فرهنگ. فرهنگ مراتبی مختلف دارد. آموزش، فرهنگ را غنی تر و پیچیده تر می کند. فرهنگ پیچیده همانند ارکستری بزرگ صدایی گوش نواز دارد. فرهنگ بدوی همانند صدای سازهای کوبه ای شنیدنی اما یکنواخت است. تربیت فرهنگی گام به گام از ساده ترین مفاهیم آغاز می شود و تا مراحل پیچیده همانند قطعات شوپن در موسیقی یا شعر نظامی گنجه ای پیش می رود. قطعا کسی که نمایشنامه هملت را می فهمد زبان و فرهنگ پیچیده تری دارد نسبت به کسی که فقط در تلویزیون سریال می بیند. بنا بر این سطح فرهنگی و تلاش برای ارتقای آن بسیار مهم است.
فرهنگ امری ملی است.فرهنگ جهانی آن گونه که در برخی مکاتب جهان گرا مطرح می شود واقعیت ندارد. حتی مارکسیسم که ادعای جهانی بودن دارد در هر کشوری صبغه ای یافته، در چین و روسیه و آمریکای لاتین گونه هایی متفاوت از مارکسیسم جلوه کرده است. تاریخ بشر تاریخ تفاهم یا ستیز فرهنگ های ملی است.بنا بر این تربیت فرهنگی باید مبتنی بر ارزش های ملی باشد. نکته ی بسیار مهم این است که در ایران به غلط گاه فرهنگ ملی را در تعارض با اسلام یا دست کم در رقابت با آن می فهمند. فرهنگ ملی آمیزه ای از تمام ارزش های فرهنگی یک ملت است و نمی توان دین را از آن جدا کرد. وقت سخن گفتن درباره ی فرهنگ ملی از تعالیم اسلامی هم سخن می گوییم.
اشکال بعدی این است که برخی افراد مبنا قرار دادن فرهنگ ملی را تنش زا تلقی می کنند. در این سخن فرهنگ ملی اساسا ناسیونالیستی، به معنای اروپایی، فهمیده شده که نتیجه ی قطعی آن جنگ است. ناسیونالیسم اروپایی که گاه به غلط در ایران ملی گرایی ترجمه شده است مبتنی بر نژادپرستی است. در این مکتب خانمانسوز تمام مظاهر زندگی اجتماعی بر اساس نژاد تبیین می شود. نتیجه حتمی این ایدئولوژی جنگ است، اما فرهنگ در ذات خود ستیزه گر نیست و میل به صلح دارد.
اگر این استدلال را بپذیریم به آسانی می توانیم پاسخ این سوال را بدهیم: آیا ممکن است پس از آموزش شاهنامه کودکان دیگر ستیز شوند؟ پاسخ منفی است. نه تنها آشنایی با فرهنگ ملی ستیزه جویی نمی آموزد بلکه شاهنامه به عنوان یک متن صلح جو و صلح فهم مخاطبان خود را ستیزه گر نمی سازد.
اهداف عملی آموزش شاهنامه به کودکان به را می توان چنین فهرست بندی کرد:
۱- تربیت فرهنگی ملی، آشنا کردن کودکان با نمادها، داستان ها و شخصیت های شاهنامه به عنوان رمزگان هویت و وحدت ملی.
۲- آشنایی بهتر و بیشتر با زبان پارسی، به عنوان زبان ملی،
۳-رشد شخصیت کودکان، شجاع و مسئولیت پذیر و وطن دوست پروردن آنها، غالب کردن آنها بر ترس ها و تردیدها و زدودن گرایش های بی اهمیت.
روش ها
روش نخست «با کودکان شاهنامه بخوانیم» آموزش شاهنامه به صورت همزمان به مادر و پدر و فرزند یا فرزندان بود. در این روش مربی کودکان نقشی مهم و اساسی داشت. در شکل دوم مربی حذف شد و وظایف او به مادر و پدر محول شد. مادر و پدر شاهنامه را فرامی گیرند و آن را به کودکان خود آموزش می دهند. نمونه داستان ها و مفاهیم برجسته ی هر داستان که باید در نظر گرفته شود در این کتاب آمده است.
در فرایند آموزش که به شرایط زندگی کودکان و شخصیت و علایق آنها بستگی دارد دو اصل اساسی بهتر است همواره در نظر گرفته شده باشد: نخست اینکه هدف مهم آموزش شاهنامه به کودکان نزدیکی فکری و فرهنگی بین دو نسل است و طبعا نقض غرض نباید اتفاق افتد. اگر به هر دلیل آموزش شاهنامه برای کودکان مطلوب نیفتد و یا به تنش بین اعضای خانواده بینجامد بهتر است متوقف شود.
اصل دوم اهمیت ویژه چگونه گفتن است. با کودکان شاهنامه بخوانیم انباشتن اطلاعات انبوه در ذهن کودکان نیست. لذت بردن کودک از فرایند آموزش مهم تر از انتقال انبوه اطلاعات است. در آموزش سنتی ما حجم اطلاعات میزان سواد را مشخص می کند. شاید در علوم و فلسفه چنین روش و حسابگری درست باشد، اما در آموزش شاهنامه به کودکان قطعا درست نیست. در اینجا درست یاد دادن نام ها، نکات مهم داستان ها و مفاهیم اصلی منظور است. هر نام و هر مفهوم می تواند رمزی باشد که در صورت بندی زبانی استفاده شود.
با کودکان شاهنامه بخوانیم طرحی است برای خلاق کردن کودکان، به همین دلیل پس از تعریف کردن داستان از کودک می خواهیم که درباره ی شخصیت یا نمادها یا مفاهیم کاری هنری متناسب با استعداد و علاقه خود انجام دهد. مثلا نقاشی بکشد یا داستان و شخصیت ها را بازی کند، مجسمه شخصیت ها را با خمیر درست کند و یا کودکان با سواد درباره ی داستان یا شخصیت ها بنویسند. طبیعی است که کارهای هنری کودکان ارزیابی هنری نمی شود. مهم فهم کودکان از شاهنامه و کشیدن نقاشی یا بازی است که خود کاری فرهنگی است. حتی می توان برای نقاشی یا بازی های کودکان نمایشگاه یا اجرا برگزار کرد.
با کودکان شاهنامه بخوانیم طرحی است برای آموزش فرهنگی و تربیت نسلی. امید که تحقق آن به رشد فرهنگی بینجامد. تکمیل این طرح و ظرایف بی شمار آن را در نظر گرفتن نیازمند همفکری استادان محترم شاهنامه پژوه و متخصصان روان شناسی کودک است.