زهرا علایی که سال‌هاست ساکن مشهد است یکی از هشت دختری است که در روزهای اول جنگ اهواز را ترک نکرد. او آن زمان توانسته بود بورسیه بگیرد. با این حال، از ایران خارج نشد و پشت جبهه شروع به کمک کرد. دو ماهی از جنگ گذشته بود و زهرا و خواهرانش تعلیمات نظامی را در کلاس‌هایی به عنوان «شهید علم‌الهدی» آموزش می‌دیدند.

او می‌گوید: ما شهروند بودیم اما زندگی جدیدی سراغمان آمده بود و باید به رزمنده تبدیل می‌شدیم. کمی گذشت. شهر امن نبود. خانواده بعد از فوت عمویم در آبان می‌خواستند به شوشتر بروند و ما دختران می‌خواستیم در اهواز بمانیم. به یاد دارم که مادر، خاله و زن‌عمو به‌شدت مخالف بودند. جلو ما ایستادند. تهدیدمان کردند. به ما وعده دادند که فلان وسیله را برای شما می‌خریم یا اینکه بعد از شوشتر به شیراز می‌رویم و در آنجا زندگی می‌کنیم. اما ما دختران سفت و سخت پافشاری ‌کردیم. برای خانواده دلیل ‌آوردیم که بیمارستان‌ها نیرو می‌خواهند. در حالی که شهر خالی شده و خانواده‌ها رفته‌اند، ما باید بمانیم و هر کار از دستمان برمی‌آید انجام دهیم. دست آخر، خانواده‌ها حریف ما نشدند. خداحافظی آخرمان هم با بی‌مهری و دلخوری بود. اوایل، مدتی مادر و گاهی خاله پیش ما ماندند و بعد از اینکه خیالشان راحت شد که از پس خودمان برمی‌آییم، در اهواز تنهایمان گذاشتند. آن‌ها هشت دختر پایه ثابت سنگر پشت جبهه بودند. به گفته زهرا در بیمارستان‌ها از پانسمان و تزریقات تا تمیزکاری آن را انجام می‌دادند و در واقع، کمک پرستار بودند.
نویسنده: سعیده آل ابراهیم